کیانا، خانم جوان۲۶ ساله ای بود که تنها زندگی میکرد،
🔵مربی ورزش و رقص بود اما روزانه گل(حشیش)میکشید، هفته ای چند بار حجم‌زیادی الکل مینوشید،
معده دردهای شدیدی داشت،
کم خواب و به شدت کم اشتها بود و
🟣به علت پرخاشگریهای شدیدی که داشت، روابطش با دوستان و خانواده اش مختل شده بود، آقایی که سالها دوستش بود و با هم قرار ازدواج گذاشته بودند او را ترک کرده بود.
🔴بیمار اغلب روز را دراز میکشید، گل میکشید، چرت میزد و‌ بی هدف در اینترنت میگشت.
حوصله حضور در محل کار را نداشت و شاگردانش را از دست داده بود.
🟤کیانا، کلافه از شرایط، چندین بار اقدام به خودکشی کرده بود.
بارها خودسرانه و بدون مراجعه به متخصص اعصاب و روان، بنا به توصیه دوستان داروهای مختلفی را مصرف کرده بود که بی فایده بود.
🟢درجلسه ویزیت، ظاهری نامرتب داشت، گریه میکرد و بسیار ناامید بود.
با آغاز درمان تغییرات مثبت ظاهر شدند:
👈🏻به سرعت و خودخواسته گل را ترک کرد. در جلسه دوم مراجعه به من گفت، حالم خیلی بهتر است و تمایلی به مصرف گل درخودم احساس نمیکنم.
👈🏻خواب و اشتها بهبود یافت.
👈🏻مصرف الکل محدود شد به موقعیتهای مهمانی ماهی یک بار و به میزان کم
👈🏻مشکلات گوارشی حل شد.
👈🏻بهبود خلق، انگیزه ها و حس لذت از زندگی، او را به سمت ترمیم روابطش با خانواده برد،
با مادر و پدر که ماهها قهر بود، آشتی کرد.
👈🏻روابط جدید اجتماعی را شروع کرد و به کارش که همیشه مورد علاقه اش بود بازگشت.
❇️درمان دارویی و جلسات مشاوره ایشان ادامه دارد و بار آخری که او را درمطب، با هدیه ای در دست به رسم قدردانی دیدم، به قدری مرتب، آراسته وشاد بود که درنگاه اول، او را نشناختم.